اوج



ساعت سه صبح رسیدم خونه و بعد از یه دوش آب سرد خوابیدم تا ظهر. از ظهر تا الانم مشغول شستن و جمع کردن لباس ها و وسایل بودم. سفر خوبی بود خوش گذشت.  یک روز کرمانشاه بودم. یک روز یکی از روستاهای اطراف بیستون به نام گاو گل علیا و  یک روزم بازار مرزی جوانرود دو روزم در مسیر گذشت. تصور من از کرمانشاه کوهستان بود و سرما و مردم سراپا سنتی ولی این طور نبود. آب و هوای گرمی داشت و تا جایی که می شد از زمین ها برای کشاورزی استفاده شده بود. کوه ها و زمین ها رنگارنگ بودن و منظرهُ قشنگی بود. در خود شهر کرمانشاه مردم مثل هر جای دیگه لباس های به روزی پوشیده بودن ولی در مسیر جوانرود در شهرهای کوچیک تمام مردان و ن لباس کردی به تن داشتن. این خیلی خوبه که سنت خودشون رو حفظ کردن. روز اولی که کرمانشاه مهمان دوست اهل سنتمون بودیم کلی کیف کردیم از مهمان نوازی و صفا و محبتشون و غذای محلی و بازار سنتی و کوه بیستون با عظمت و طاقبستان دیدنی. این دوستانمون خونشون در زله سر پل ذهاب تخریب شده بود و الان مشغول ساختن خونه ای در همان سر پل ذهاب بودن. میگفتن بهشون وام دادن برای بازسازی.

روستای گاوگل هم مثل هر روستای دیگه ای بود و شاید تنها ویژگی خاصش داشتن لک لک به جای کلاغ بود. در روستا مهمان پیرزن روستایی مهربونی بودیم به نام ننه سیما. خودش کردی حرف می زد و دخترش ترجمه می کرد. خیلی هم دوست داشت منو عروس کردها کنه :) 

چیزی که از حرف ها و رفتار کردها به نظر من اومد اینه که دو حالت دارن یا خیلی خوبن یا خیلی بد. یعنی اگر خوب باشن در محبت کم نمی ذارن ولی اگر باهاشون درگیر بشید وحشتناک خطرناک میشن. سریع دست به اسلحه و شمشیر میشن. پس سعی کنید اگر باهاشون رو به رو شدید در گیر نشید. اینهایی که میگم از تعریف های خودشون و ماجراهاشون فهمیدم. چون در این چند روز جز محبت چیزی ندیدم. 

در کل سفر خوبی بود. اون تصور اولیه مربوط به کردستان و سنندج بود و حتما یه سفر به اونجا هم خواهم داشت.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

mahshid19 دانلود بهترین های کامپوتر و موبایل قلم نگاشت دانلود آهنگ جدید تخفیف شير پاستوريزه صفحه اي عاشقانه با شعر دانلود سریال خارجی روانشناسی بهترین های هند